فردا:
سارا:ااااااااااااااااااااااااه چرا باید بعد از 4 ماه همین فرداش بریم
مدرسه؟؟؟اخه انصافههههههه....من مغزمو 4 ماهه کار ننداختم
حالا یه دفعه ای بخوام کارش بندازم موتورش میسوزه.....
و خودمو با یونیفرم انداختم رو مبل و چشمامو بستم تا یه چرت
یه ربعه بزنم تا ون بیاد دنبالمون......
یه ربع بعد:
ملینا:سسسسسسسسسسسسسسارا پاشو....
سارا:ها؟چی شد؟ون اومده..باید بریم پایین؟؟؟!!!
ملینا:پ ن پ...پاشو کفشتو بپوش.........
ون:
هممون با جنازه تفاوتی نداشتیم..مثله مرده ها تو خواب عمقی
فرو رفتیم.......که با ترمز نا گهانی ون از رو صندلیامون به طرف
جلو پرت شدیم....
کژال:اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ...
شکیبا:وووووووووووووووووووووووووووووایی....
گلنار:دستم زیر شماها پرسیددددددددددد...
ملینا:سارینا از رو من پاشووووووووووووووو....
زی زی:ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.....
صدف:ستوووووووووووووووووووووووووون فقراتممممممممم...
سارا:اااااااااااااااااااااااااای بابا جا خشک کردین همتون رومن ...
پاشید نفسم بالا نمیاددددددددددددددددد....
وقتی داشتیم از ون پیاده میشدیم..هممون یه چش غره حسابی
بهش رفتیم.....
....سر کلاس منتظر معلم بودیم که ناظممون وارد کلاس شد و یه
لبخند شیطانی زد و با لحن مرموزی گفت:هاهاهاها امروز یه
امتحان تعیین سطح دارید......(هه ما هم داشتیم...ناظمه پرو)
همه:خوب که چی؟
صورتش از حالت مرموز به حالت تعجب دراومد و با لحنی ناباورانه گفت:ی..یعنی اگه نمرتون کم شه اصلا براتون مهم نیست...!!!!
همه:نه.....
ایندفعه حالت صورتش به عصابانیت تغییر کرد و با طلبکارانه ای گفت:هه اینم کلاسه دارید..خوبه همه معدلای بالا تو این کلاسین
ولی اصلا نمراتتون براتون مهم نیست.....اولی های پارسال وقتی بهشون این خبر رو دادیم...رنگ از صورتشون پرید..اون وقت شما انگار نه انگار...
سارا:هاهاها دوره زمونه عوض شده اقای مککری....چرا خودمونو برا یه نمره بی ارزش ناراحت کنیم...؟
ناظم:به به میبینم انتی بویای کلاس برگشتن..!سفر خوب بود؟؟؟
سارا:جاتون خالی بود....
ملینا:اوه اوه عجب بو سوختگی میاد....یکی حسابی داره اتیش
میگیره......
با لحتی سرد در جوابمون گفت: امیدوارم که برگشتتون رو به دفتر خبر داده باشین وگرنه توبیخ میشید.....
سارا:هه هه خیلی عقبید..دیروز مدیر برنامه هامون خبر رو به
خانم هانگ خبر داده....
سارینا:به نظرتون روش توبیخ برا ما دربیرستانیا دیگه یکم...بچگونه نیست....هه مثلا ما الان دوره دبیرستان هستیم...
همون موقع معلم وارد کلاس شد...امروز کلاس فوق برنامه فیزیک داشتیم که معلمش یه دختر24ساله امریکایی بود....
به احترامش بلند شدیم.....ناظم با حرص دفترچه سوالا با برگه
های تست رو به دستش داد و یه نیگا وحشتناک بهمون کردو رفت...
جیز:خوب شروع میکنیم...ارمان بیا برگه هارو پخش کن...ارما
نیمکت ته کلاس غربی رو به پنجره کنار دانیل مینشست....به طرف معلم جیز رفت و برگه ها و پاسخ نامه هارو گرفت و شروع به پخش کردن کرد وقتی به نیمکت منو کژال رسید اروم گفت..
ارمان:برسونید...
سارا:هه منم میخواستم همینو بهت بگم......
امتحان شروع شد و جیز پشت میزش نشست و هندزفری شو تو گوشش کرد به خواندن کتاب....اولا امتحان اروم با هم حرف میزدیم..
دانیل:سوااااااااااااااااال 3...
سارا:کژال سوال3...
کژال:میشه گزینه4...
سارا:پیس پیس...4...
15دقیقه بعد:
سرجام ایستاده بودم و جوابارو با صدای نسبتا ارومی با کل کلاس چک میکردیم...نزدیکا زنگ بود که همه برگه هارو دادیم و
از کلاس بیرون رفتیم....بچه های کلاسa1 هم بودن که با اضطراب...داشتن جوابارو با هم چک میکردن و بعضیا هم گریه میکردن..
دانیل:وووووووووووووووایی عالی بود تاحالا تو عمرم اینجوری تقلب نکرده بودم...
سارا:هه هه حالا که کردی پس دردت چیه؟
--------------------------------------------------------------------
کمپانی:
وویی:هااااااااا چیه کپکتون خروس میخونه....
سارا:هه اینو از کی یاد گرفتیم....
وویی:از ملینا.....
--------------------------------------------------------------------
سالن رقصU KISS :
سوهیون:دونگهو بشین...سرم گیج رفت از بس چپ راست رفتی....
دونگهو:..................
سوهیون:دونگهو جان بشین..........
دونگهو:.....................
سوهیون:دووووووووووووووووووونگهو ی بزغاله بتمرگ......
دونگهو:اااااااااااااااااااااااااا چرا داد میزنی...خو اروم تر بگو...
سوهیون:این همه با زبان عاطفی دارم میگم بتمرگ بعد میگی چرا داد میزنی..؟؟؟؟
دونگهو:اااااااااااااااااااااااااااااااه حوصلم سر رفته...میخوام برم بگردم.....
ایلای:خو بیا بریم پارک...قدم بزنیم.....
دونگهو:نه با تو حال نمیده.....
کیسوپ:با من؟
دونگهو:اون چشا باباغوریتو ببند شبیه وزق میشی(جججججججیغ دونگهو هلاکت میکنم یه بار دیگه به کیسوپ بگی وزق)
کیسوپ:
کوین:با من چه طور؟؟؟؟ دونگهو:نه.......ااااااااااااه اصلا هیچ کدوم...
هون:با سارا خوبه؟؟؟!!
دونگهو:اره
هون:درد..........
--------------------------------------------------------------------
سارا:جینگیلی جینگیلی پرنده.....
زی زی:اهه از صبح یا توهم میزنی پرنده ای یا این شعر مزخرف رو میخونی....
سارا:ااااااااااااااااااااااااوی به پرنده توهین نکناااااااااااااااااااااا...
صدف :اهه اهه این چرا مغزش معیوب شده....
گلنار:منم اگه با مخ میرفتم تو دیوار بعد بیهوش میشدم..همین طور میشدم....
سارا:پرندههههههههههههههههههه
شکیبا:اهه اهه اهه دیوونه شدم از دستش......
همون موقع یه نفر با استتار پرید توسالن.....
نظرات شما عزیزان:
میسی ادامه دادی عزیزم فردا دوباره میام از بس بیکارمپاسخ:هه هه هه کار ما از این کارا گذشته اینقدر معلمه رو سوال جوابش میکنیم تا جواب از دهنش در میره..... هه هه منم بیکارم.....اااااااااااااااخ بار الهی ما چقدر بیکاریم...
اخییییییی دنییل پاسخ:هه هه هه باشه امروز بیکارم دیشب رو درسام خوابم برده بود اره اخخخخخخخخخخخخخخی دنیلللللللل
معلم هم سرکلاس بود
پاسخ:افرین افرین.....هه هه ما که به معلم گفتیم بیا فیزیکارو جواب بده..اونم گفت همین طور گله ای روش بفکرید.....اخرم جوابا در نیومد...
پاسخ:هه هه هه چی میشد همه مراقبا همین طور بیخیال بودن و میزاشتن بچه ها کار خودشونو بکنن